آموزشی ، مقالات برتر رایگان ، فن نویسندگی رمان

مقالات برتر رایگان ، آموزشی فن نویسندگی از اساتید رسمی و بنام

آموزشی ، مقالات برتر رایگان ، فن نویسندگی رمان

مقالات برتر رایگان ، آموزشی فن نویسندگی از اساتید رسمی و بنام

نویسندگی

تکنیک های داستان نویسی جدید در غرب، در ادبیات داستانی امروز ایران نیز تأثیر چشم گیری داشته است. نمودهای تکنیک های مدرن را می توان در داستان های کوتاه منتشر شده در چند سال اخیر یافت. از جمله ظهور روزنه ی باریکه ای از نور در ظلمات خفقان کلیشه های پرتکرار داستان نویسی خلاق کشورمان که با درخشش نویسنده ی گمنام از شمال این سرزمین آغاز گشت ، و همگان تا چندی از یکدیگر جویای هویت فردی میشدند که برنده ی جایزه ی نخل طلایی از جشنواره داستان نویسی بومی در وولدوبوستوگ روسیه شده بود . یک دوره در بیخبری و بی اثری گذشت تا پس از پنج سال نهال نو رس و طر از زیر سایبان درختان تنومند قد الم کرده و سری در میان سرها در آورد ، کمتر کسی در ابتدای امر به او توجه داشت و به ظاهر امر که بی ادعا و مبهم بود ، تا اولین اثر داستان بلندش توسط نشر راشدان و نشر مرکزی دلیور گشت و در ابتدای مسیر به بیرحمانه ترین شکل ممکن دست ردی به سینه ی جوانک خورده باشد ، او بی شک اولین درس را گرفت ، اینکه دنیای چاپ و نشر داستان و رمان ، بی ترحم تر از کشتارگاه مرغ است . سپس به فاصله ی یک سال بعد خیلی بی صدا و بی آنکه هزینه ای متوجه ی تبلیغاتش شود یک اثر با نام پسرک غزلفروش از سوی انتشارات قدیمی و با سابقه ی پوررستگار گیلان به سایز رقعی و جلد ساده و طرحی خاص و بی مانند چاپ و نشر گردید ، بدلیل تیراژ محدود در چاپ های نخست تا تجدید چاپ دوم و سوم طی شش ماه سریعا به تجدید چاپ چهارم با مقیاس قبلی یعنی تیراژ ده هزار نسخه با حجم 397صفحه با فونت نازنین و فشرده ، بدون پرتی فضای سفید صفحات ، روانه ی ویترین کتابفروشی های مجاز سراسر کشور شد ، و ان زمان بود که من برای نخستین بار متوجه ی وقوع اتفاقاتی فرای مسایل معمول در صنف نشر ادبیات داستانی گشتم ، دقیق به یاد دارم که غروب پنجشنبه ی اواخر آذر ماه بود که در فروشگاه شهرکتاب نزد دوست قدیمی ام بودم که طی یکساعت هفت یا هشت مشتری داخل فروشگاه شدند و هرکدام با لحن متفاوتی به مانند تمنا و یا درخواست یک اثر مشترک بین همگیشان با حالتی ملتمسانه مواجه شدم ، و سوال از متصدی که آیا فلان کتاب را دارید؟ ولی رگه های اضطراب و استرس درون لحن پرسششان به وضوح قابل فهم بود ، سپس با شنیدن پاسخ مثبت از سوی متصدی ، یک هیجان و اسودگی خاطر خاصی درون هرکدامشان بوجود می آمد . نکته ی قابل توجه تشابه نام کتابی بود که آنان میخواستند ، اثری بنام نیلیا. ، تا که عاقبت متصدی گوشی تلفن فروشگاه را پاسخ داد و به مدیر فروشگاه گفت که یکی از شعبات شهر کتاب در شهر رشت با مدیریت اقای سروش صحت و همسرشان ، تقاضای صد جلد از نیلیا را داشته اند ، خب روال کار بر مبنای ده تایی در سفارشات پیش میرفته تاکنون ، حال چه شده که ده برابر از یک اثر سفارش داده میشود ، لحظاتی بعد آخرین نسخه ی باقی مانده در شهر کتاب نیز به یک دختر با پوشش مانتوی دبیرستان رسید ، و او با شوق گفت ؛ آخه میدونید چیه؟ شین با خواهر بزرگ من هردو متولد یلدا هستن ، منم میخوام اینو امشب به خواهرم کادو بدم... من که متوجه منظورش نشده بودم ، لبخندی عاریه زدم و پس از خروجش از دوست و همکارم پرسیدم که شین دگر کیست؟ 
او نیز همچون من سردرگم و گیج شده بود ، اما فروشنده ی فروشگاه که دختری دانشجو بود برایمان توضیح داد که شین لقب نویسنده ی اثر نیلیا ست. و من دریافتم که ان جوان جویای نام که در نوجوانی جایزه ی تندیس طلایی جشنواره ی وولدوبوستوگ روسیه را برده بود ، یعنی شهروز براری ، اینبار با لطف و فرصتی که سرخانم حمیرا پوررستگار از انتشارات موفق رستگارگیلان با دوازده شعبه ی فروش کتب در سراسر استان به این جوان داده شده ، او اثری بنام نیلیا را پس از ممیزی های پرحاشیه و ....و... به ثبت کتابخانه ملی ایران دراورده و با کسب مجوز فیپا و کدشابک برای چاپ و ساپورت و سرمایه گذاری پر ریسک یک فرد آشنا ، که صرفا برای خدمت به جامعه ی نشر چنین سرمایه گذاری پر ریسکی را پذیرفته بوده ، نیلیا به پشت ویترین فروشگاه های کتب راه یافته ، اما باز معمای اصلی بی پاسخ مانده بود ، دوست و همکارم دکتر شهاب از انتشارات راشدان و جناب مهندس بیگی نیز همچون بنده ی حقیر سراپا غرق حیرت بودند که بی هیچگونه صرف هزینه های سنگین تبلیغاتی و تدارکات لازم چگونه این اثر که محصول اولین تجربه ی یک نویسنده جوان است توانسته همتراز با اثر برجسته ی سرکار خانم زویا پیرزاد ، برق ها را چه کسی خاموش کرد__ جزء پرفروش ترین های نیم سال ابتدایی باشد؟... 
آنگاه به پیشنهاد دوستان برای عرض ادب و تبریک و همچنین سفارت تعداد بالایی از اثر ، با شخص خانم رستگار تلفنی تماسی حاصل شد ، و دلیل اصلی چنین استقبال بی سابقه ای را از یک اثر جویا شدم ، و پاسخ یک جمله بود ؛ فروش بالایش بخاطر هیچ شگرد و یا سیاست کاری در حوزه ی نشر و توزیع نبوده ،بلکه مدیون سبک و درون مایه و محتواشه. 
اما برای فردی مثل من که با هفتاد و سه سال سن ، دست کم بیش از نیم قرن را در حوزه ی نشر کتاب و بویژه ادبیات داستانی فعالیت داشته ام قابل پذیرش نبود ، زیرا یک اثر هر انچقدر که زیبا و قوی و فاخر باشد اما باز برای عرضه و فروش آن به چندین فاکتور برجسته و سرنوشت ساز و تعیین کننده نیاز مند است . منتهای مراتب اثر مذکور بنام. « نیلیا » هیچ کدام از پیش فاکتورهای مورد نظر را دارا نبود ، و از همه بدتر انکه این اثر دقیقا در اوج بحران بازار کاغذ و نوسانات قیمت کاغذ به بازار ارایه شد ، و گزینه ی مهم تر و تعجب بر انگیز تر اینکه این اثر در بدترین زمان سال از لحاظ آماری و میانگین متوسط عرضه و تقاضا به بازار امد ، و گزینه ی غیر معمول سوم اینکه ، « نیلیا » اثر داستانی بلند بقلم شین براری ، در رده بندی ثبت کتابخانه ملی ایران در ژانر عجیبی ثبت گردید که از دیدگاه عرضه و تقاضا برای این ژانر ، تقریبا سرمایه گذاری تبدیل به یک حماقت خواهد شد ، و یا اینکه اسم سرمایه گذار را پیشاپیش در لیست برشکستگی های ماه بعد باید قرار داد ، اما اینک سرمایه ی حامی این اثر طی دو ماه کاملا بازگشت و بعلاوه ی سود حاصل از فروش نیز عایدش شد . و تا شش ماه و نیم نخست چهل هزار نسخه ی آن در چهار تجدید چاپ بفروش رفته بود که به مفهوم چهارصد درصدی موفقیت یک اثر در پیشخوان و صندوق فروشش است. .  
قابل ذکر است که منظور از ثبت در ژانر عجیب ، این است که معولا کتابهای ادبیات داستانی در ژانرهای متنوع اما شناخته شده ای نوشته و عرضه میشوند ، اما برای اولین بار در تاریخ چهل ساله ی ثبت وزارت ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران عزیزمان برای گنجاندن یک اثر نو در دسته بندی های از پیش تعریف شده ، به مشکل بر خورده اند زیرا محتوای اثر پیچیده تر و در عین حال ساده تر از انیست که بشود انرا در ژانر تخیلی، ژانر عاشقانه ،جنایی، وحشتناک ،علمی ، یا.... بگنجانند و بخاطرش تمام معیارهای زیر بنایی ثبت کتب این سرزمین را دستخوش تغییر و تحول نموده و یک سر دسته ی جدید بنام [ویژه ی مخاطب خاص] به گروه بندی های موجود افزودند تا بقول معروف نیلیا را به تنهایی در ان رده قرار دهند .
از اینرو با جمعی از همکاران منتقد و معترض به وزارت ارشاد اسلامی و سپس به سازمان کتابخانه های عمومی کشور و سازمان آموزش عالی کشور و نهادهای مرتبط نامه نگاری نمودیم ، و دلایل چنین تغییر بنیادین در اصول کلی سیستم کتابداری کشور و سازمان ثبت هنری را جویا شدیم و به یک نهاد و سازمان خاص ارجاع داده شدیم و در نهایت پاسخ و حقایق امر کمی واضح تر شد و از پشت هاله ی غبارآلود ابهامات در آمد ، بطور مثال میتوان به یک پارگراف از نامه نگاری سازمان ثبت آثار ادبی به کانون نویسندگان خیبر اشاره کرد که دلیلشان را اینگونه توجیح مینمایند؛ 

_پیوست پاسخ به پرسش شما 
پاراگراف دوم ، خط دوم ....از اینرو متخصص ویژه ی سازمان ثبت اثار ادبی دچار شاهبه و شک شدند و اثر به کمیسیون هنرهای نوشتاری در دانشکده ادبیات داستانی و قسمت سبک شناسی حماسی ارسال گردید تا در جلسه ی کمیسیون با حضور شش استاد ادبیات معاصر و سه نویسنده ی معتبر و کارشناس ارشد ادبیستان هنر راءی به گنجاندن این اثر در یکی از پنجاه گروه معمول داده شود ، که نتیجه ی کمیسیون بطور اجماع نه اساتید و متخصص راءی به مورد پنجاه و یک جیم درون لیست مربوطه داده شد ، که عدد 51درون گزینه ها به منزله ی هیچکدام از گزینه های پیشین درون لیست ، همچون (({• 25_رئالیسم_26_مازوخیسم_27_پست مدرنیسم_28_مدرنیسم_30_ادبیات داستانی معاصر_31_ادبیات داستانی کهن _32_متن آزاد دلنوشته _33_داستان روایی _34_داستان بلند پیرنگ فرعی_35_داستان بلند خلاق_36_داستان نویسی....و. .. ))} میباشد و ضمیمه ی جیم به این گزینه ، یعنی [51جیم] به مفهوم درخواست کارشناس ویژه ی سطح درجه A ادبیات داستانی بین المللی میباشد . و از اینرو فارغ از انکه نویسنده اثر چه کسی میباشد برای روشن شدن درجه ی کیفی اثر و یا اصل بودنش برای امتیاز دهی به پیشنهاد ریاست محترم وزارت ارشاد اسلامی چنین بررسی ای به انجمن ویژه ی دانشگاه University Westchester unauthorized Britain در بریتانیا شهر وست برومویچستر لند انگلستان سپرده شد . که متقابل از آنجا نیز به دانشگاه نورت برومیونایتد نیویورک ، به ریاست استاد شیرین نشاط در نیویورک آمریکای جهانخوار فرستاده شد تا درون ابر کامپیوتر این دانشگاه معتبر و فوق العاده حرفه ای در تجزیه تحلیل چیدمان واژگان ادبیات صد و هفت زبان رایج دنیا به بررسی و تحلیل برسد ، و از پیشرفته ترین الگوریتم پیچیده ی این فناوری برای تجزیه تحلیل و نمونه سنجی اثر با هزاران اثری که پیش از ان در سیستم جهانی ادبیات داستانی وورد آلتینگ به ثبت رسیده بوده انجام گردد ، از نمونه ی ترجمه برابر اصل ان هیچ گزینه ی مشابهت و یا کپی برداری از نوشته ی پیشینیان حاصل نشد که گواه بر اصالت اثر بود و سبب سربلندی . سپس در آنالیز اثر ، هزاران داده ی کد نوشته ی کامپیوتر ی شامل صدها جنبه و زاویه ی پنهان و کشف نشده ی اثر حاصل گردید که طی شش ماه بعد از ان ، کد ها توسط تیمی از دانشجویان دانشگاه نورت یونایتد استید تیتلی به سرپرستی استاد شیرین نشاط به داده های محتوایی در نقد و تجزیه تحلیل و انبوهی از آمار و ارقام آماری مبدل گردید (قابل ذکر است که تمامی دانشجویان مذکور از فارسی زبانان تاجیک ، افغان تبار و ایرانیان مشغول در تحصیل این دانشگاه بودند ،برای تایید صحت گفته های فوق به ادرس سامانه ی اینترنتی استاد شیرین نشاط در لینگ تارنمای مجازی http://www.shirinneshat.blogfa.com بروید تا به سندیت و استناد محکمه پسند اظهاراتم برسید 
نهایتن درون نتیجه ی نهایی که از استاد شیرین نشاط گزارش شد ، 103 تکنیک ناب و نوین نویسندگی در این اثر یافت گردید که خودش رکورد قبلی این ابرکامپوتر رو جابجا نمود ، و آخرین رکورد ثبت شده در آثار داستانی ادبیات جهانی مربوط به یک کتاب از مجموعه آثار کافکا و آنتونی هیگنز و آمتونی چخوف بود که درون چهار اثرشان در قالب یک کتاب صد تکنیک نویسندگی یافته بود   


 این اثر در عین حال
یکی از این نمودها تکنیک فراداستان است. فراداستان، تکنیکی اس] 

ت که در آن راوی در میانة داستان، به فرایند داستان نویسی و نوشتن و به داستان بودنِ داستان اشاره می کند. راوی با این تکنیک، بین داستان و مخاطب فاصله ایجاد می کند. در این مقاله، چند داستان کوتاه منتشر شده در دهه های 70 و 80 هجری خورشیدی، از نویسندگان مختلف بررسی شده است. نویسندگان این داستان ها، برای آفریدن فراداستان، از تمهیدها و شگردهای مختلفی بهره برده اند که در این پژوهش به معرفی و بررسی آنها پرداخته و معلوم شده است که چگونه این تمهیدها به خلق فراداستان منجر شده اند و در نهایت، خاصیت فراداستان چه تأثیری بر فرم و محتوا و تأثیرگذاری داستان ها داشته است.



ژانر جنایی/کارآگاهی یکی از ژانرهای ادبی ای است که می توان پیدایش آن را به گفتمان مدرن نسبت داده، از ارتباط این دو با یکدیگر سخن گفت چرا که میان عناصر اصلی داستان های جنایی/کارآگاهی (کارآگاه، توجه به جزئیات و ...) با گفتمان مدرن و نظام معرفت شناسی آن ، تجربه گرایی (پوزیتیویسم)، ارتباط معناداری وجود دارد تا آنجا که می توان این ژانر ادبی و عناصر آن را انعکاس دهنده گفتمان مدرن و نظام معرفت شناختی آن ، تجربه گرایی ، دانست. اما نباید ارتباط این دو (ژانر جنایی/کارآگاهی و گفتمان مدرن و نظام معرفت شناختی آن یعنی تجربه گرایی ) را ارتباطی یکسویه دانست؛ اگر با دیدی تبارشناسانه به ارتباط این دو بنگریم، خواهیم دید که ژانر جنایی/کارآگاهی که خود محصول مدرنیته و نظام معرفت شناسی آن است با القاء این باور که تنها راه رسیدن به حقیقت (شناسایی مجرم) استفاده و کاربست روش های تجربه گرایی است، به طرد سایر نظام های معرفت شناختی رقیب پرداخته، سبب استیلا و سلطه گفتمان مدرن و نظام معرفت شناختی آن می شود. به تعبیری دیگر تبارشناسی ژانر جنایی/کارآگاهی خبر از پیوندی ناگسستنی میان قدرت و ژانرهای ادبی می دهد و در این میان نام شین براری برنده جایزه ی تندیس گندم زرین وولدوبوستوگ با خلق اثری در ژانر جنایی کاراگاهی ، بچشم میخورد و نکته ی شگفت انکه ؛ وی اثر مربوطه را تنها در سن سینزده سالگی خلق نموده بود و حال پس از گذشت دو دهه ، همچنان ان جایزه و افتخار در کارنامه ی دهه های اخیر ادبیات داستانی فارسی در سطح بین المللی تنها ردپای داستان نویسان معروف فارسی است که همتراز با سمفونی مردگان قرار گرفته . و تا به دوران بسیار دورتر هیچ رد پایی نیست مگر بوف کور صادق هدایت. 

پیرنگ زدایی

بر مبنای تعاریف نوینی که در بوطیقای فرمالیسم، از دو مقولة «داستان» و «پیرنگ» ارائه گردیده است، «داستان» یا همان زنجیرة رخدادها در توالی زمانی، به منزلة مادّة خام و سازمایة روایت شناخته شده است و «پیرنگ» برخلاف پندار منتقدان پیشافرمالیسم، نه به ساختمان منطقی و علّی اثر روایی، بلکه به تمام تمهیدات زیبایی شناسانه و آشنایی زدایانه ای اطلاق می گردد که برای پیکربندی هنری آن مادّة خام به کار بسته می شود. این تمهیدات در سه سطح «زبان، درونمایه و صناعات» متجلّی گردیده است و پیرنگ هنری روایت داستانی را برمی سازند. نویسندگان داستان کوتاه معاصر فارسی با عنایت به جریانات نوگرایانة ادبی، به ویژه آرای فرمالیستی و به مدد بهره گیری مبتکرانه از امکانات زبانی، صناعتی و درونمایگانی، گونه ای شکل شکنی خلاّقانه را در روایتگری داستان هایشان رقم زده اند، به گونه ای که داستان را از بافتی متکّی بر حادثه پردازی و پیرنگ سازی در مفهوم سنّتی و پیشافرمالیستی خود خارج ساخته و تلاش برای برجسته سازی فرم داستان از رهگذر کشف و کاربست تکنیک های روایی جدید را جایگزین آن کرده اند و بدین سان، آشنایی زدایی و پیرنگ هنری مطمح نظر فرمالیست ها را محقّق ساخته اند. نظر به اینکه مصادیق پیرنگ سازی هنری در سطح صناعات داستانی از گستردگی و تنوّع بیشتری برخوردار است، در این جستار، بر آن بوده ایم تا به واکاوی و دسته بندی مصادیق و جلوه های گوناگون آشنایی زدایی و پیرنگ سازی در این سطح از داستان های کوتاه شکل گرای معاصر بپردازیم و بدین وسیله، از اصلی ترین عوامل رازناکی و غریب نمایی جهان این داستان ها پرده برداریم.

پیرنگ و شخصیت

  نوشتن در خلاء پیرنگ ، سبب تشابهاتی بین اون نوشته با یک متن دلنویس یا بلکه دلنوشته خواهد شد. از حرفم به هیچ عنوان تعبیر غلطی نکنید که هر متن بدون پیرنگ ، حتما دلنوشته ست. نه چنین منظوری ندارم چون در سطوح نویسندگی بالاتر در میابید که گاهی آثار موفقی نیز از سوی دیگر بام پیرنگ افتاده اند ، یعنی نویسندگانشان آنقدر به سطح بالایی رسیده اند که اقدام به ساختار شکنی درستی زده و یک متن منحصر بفرد را با بکارگیری از ابزارهای صحیح مانند زمان و مکان و فضا در روایت ، فرم روایی صحیح و غیره یک اثر موفق خلق کرده اند. اما مادامی که شما دوستان در سطح مبتدی هستید و نوشته هایتان با پیرنگ آشنا نیست. باید بدانید که نوشته هایتان بی پیرنگ هنوز از دیدگاه اهل فن ، رمان و داستان نیستند . زیرا یک نویسنده ی حرفه ای ملزم به پیروی و آشنایی و تجربه ی پیرنگ نویسی میباشد. 
دوستان من را خارج از این محیط آمفی تئاتر بزرگ و شیک (منظور به مجتمع خاتم الانبیا بوده) در پشت ویترین کتابفروشی های سراسر کشور با نام شین براری میشناسند ، و این موفقیت نسبی خودم را بواسطه هفت اثر منتشر شده ام کسب کرده ام و هر کدام از اثار را مدیون پیروی از پیرنگ های پیشرفته و نو آوری شده ام هستم ، و شما باید با شکل استاندارد پیرنگ آشنا باشید و از ان پیروی کنید . 

(هرجلسه تاکید کرده ام که خودم را در دایره ی نویسندگان فارسی نویس نمیشمارم زیرا بقول فرمایش استاد فیاض پور ماچیانی من واقع بین ترین فرد راه یافته در جامعه اهل قلمم و به روشنی میدانم که فاصله ی چشمگیری با یک فرد اهل تخصص و نویسنده ی حقیقی مانند سرکار خانم زویا پیرزاد ، مرتضی مودب پور ، دولت آبادی ، هادی صداقت یعنی همون صادق هدایت روی جلد و امثالهم ..... دارم . پس از سخننام تعبیر غلط نشود . ) 

  و اما پیرنگ .... 
پی‌رنگ توالی علت و معلول در یک داستانه. پِی‌ْرنگ ساختار، چارچوب و نظم و ترتیب منطقی حوادث در یک اثر ادبی یا هنری مانند داستان، نمایشنامه و شعر ه . ممکنه علاوه‌بر پی‌رنگ اصلی، یک یا چند پی‌رنگ فرعی نیز وجود داشته باشه.

و برسیم به بیوگرافی ورود واژه ی پیرنگ به زبان فارسی : 
واژهٔ پی‌رنگ توسط جمال میرصادقی برای این معنی از هنر نقّاشی وام گرفته شده‌است؛ همانند طرحی که نقّاشان بر روی کاغذ می‌کشند و بعد آن را کامل می‌کنند یا پی ساختمان که معماران می‌ریزند و از روی آن ساختمان بنا می‌کنند. واژهٔ «پی‌رنگ» در داستان به معنای روایت حوادث داستان با تأکید بر رابطهٔ علیّت هستش.

توجه به این نکته که طرح و خلاصه داستان با هم فرق داره، ضروریه .
در خلاصه داستان هدف نقل موجز و اجمالیِ داستانه . در حالی که طرح، روایت نقشه (اسکلت) داستان با تأکید بر سببیت (Causality) داستان شکل گسترده میگیره. 
طرحی است که نویسنده پیش از آفرینش داستان آن را ذهنی یا مکتوب طراحی کرده‌است. نسبت طرح و داستان در ادبیات (داستانی) با مفهوم طرح اولیه و نقاشی کامل شده در هنر نقاشی کم شباهت نیست.

منتقدین اغلب طرح را نقل وقایع داستان بر اساس سببیت تعریف می‌کنند. طرح را نقشه داستان نیز تعریف کرده‌اند. ادوارد مورگان فورستر مثال می‌زند که «سلطان درگذشت و سپس ملکه مرد» داستان است زیرا فقط ترتیب منطقی حوادث بر حَسَبِ توالی زمانی رعایت شده‌است. اما «سلطان درگذشت و پس از چندی ملکه از اندوه بسیار درگذشت» پی‌رنگ است زیرا در این بیان، بر علیّت و چرایی مرگ ملکه نیز تأکید شده‌است.


آنچه مولانا در حکایت شاه و کنیز می‌گوید:

گفت معشوقم تو بودستی نه آن لیک کار از کار خیزد در جهان
ناظر به همین رابطهٔ علت و معلولی است.
تعریف پی‌رنگ در اصل، از فن شاعری ارسطو مایه می‌گیرد. ارسطو، پی‌رنگ را متشکل از سه بخش می‌داند: آغاز که حتماً نباید در پی حادثهٔ دیگری آمده باشد، میان که هم در پی حوادثی آمده و هم با حوادث دیگری دنبال می‌شود، و پایان که پیامد طبیعی و منطقی حوادث پیشین است.

از نظر ارسطو، پی‌رنگ ایدئال از چنان همبستگی و استحکامی برخوردار است که اگر حادثه‌ای از آن حذف یا جا‍به‌جا شود، وحدت آن به کلّی درهم می‌ریزد.


پی‌رنگ با عناصری چون «شخصیت» و «کشمکش» پیوستگی و رابطهٔ نزدیکی دارد و ممکن است به واژگونی و کشف منتهی شود
ادوارد مورگان فورستر تعریف ساده اما بسیار مفیدی از طرح (پی‌رنگ) به دست می‌دهد: داستان، روایت رویدادهایی است که در توالی زمانی منظم شده باشد. طرح نیز روایت رویدادهاست که در آن بر تصادف تأکید شده باشد. طبق تعریف فورستر بین داستان و پی‌رنگ تفاوت است از این سخن درمی‌یابیم که داستان نقل رشته‌ای از حوادث است که تنها بر طبق توالی زمانی، نظم و ترتیب یافته‌است در حالی‌که پی‌رنگ نقل حوادث با تکیه بر موجبیّت و روابط علی و معلولی‌است. تعبیر پی‌رنگ را به جای طرح (Plot)، در ایران برای اولین بار محمدرضا شفیعی کدکنی پیشنهاد کرد و جمال 



میرصادقی آن را به کار برد. پی‌رنگ در واقع همان بیرنگ است. بی‌رنگ طرحی است که نقاشان به روی کاغذ می‌کشند و بعد آن را کامل می‌کنند یا طرح ساختمانی که معماران می‌ریزند و از روی آن ساختمان را بنا می‌کنند
شخصیت به موجودی خیالی در یک اثر هنری (رمان، فیلم، نمایش و...) گفته می‌شود که زائیدهٔ ذهن هنرمنده



نقد و بررسی سبک همینگوی در نویسندگی توسط شهروزبراری


معرفی کلی و سبک نویسندگی همینگوی
سوال یک : ویژگی های نوشتاری و سبکی ارنست همینگوی کدامند؟ 

·         طبیعت مینیمالیستی کامل یا موجز گویی

·         انتخاب واژه های تند و تلخ

·         توصیفات ساده

·         جملات کوتاه و بی آرایه

·         زبان عامیانه

ارنست میلر همینگوی استاد مسلم دیالوگ ، او در دیالوگ های زیادش درباره رفتار شخصیت های اثرش صحبت می کند و او این کار را به زیبایی با عنصر تکرار انجام می دهد تا خواننده این ویژگی ها در ذهنش بماند . سبک نگارشی همینگوی به گونه ای روزنامه ایست و این از تاثیرات کار در روزنامه شهر کانزانس است.

واژه های همینگوی اساسا کلماتی هستند مانند دیگر کلمات ، ولی کلمات همینگوی  بعدی جادویی دارند و او این لغات را با فرمول منحصر به فرد خود در کنار هم می آورد که نتیجه ای به شدت زیبا به وجود می آورد. واژه ها همنیگوی به گونه ای در کنار هم قرار می گیرند که ما با خواندن یک جمله از کارهایش می توانیم بفمیم که این متن همینگوی است .پس از او خیلی ها تلاش کردند که با توجه به سبک همینگوی نویسندگی کنند ولی هیچ یک موفق نبودند و  این یک ویژگی تمایز همینگوی با دیگران نویسندگان است .

کلمات همینگوی به شدت پویا و زنده هستند و می دانیم که این ها منحصرا به همینگوی و سبک نویسنده گیش برمی گردند.سبکی غیرقابل تکثیر و این ویژگی یه بارزی است که همینگوی را به نویسنده ای واقعی و همیشه زنده تبدیل می کند.

مثال :

متاثر از مارک تواین بوده ، نه تنها همینگوی بلکه نویسندگان موج نو آمیکا تحت تاثیر او بوده اند. همینگوی روزانه بین 500 تا 1500 کلمه می نوشته . او رمان خورشید طلوع می کند را تنها در 3 هفته نوشت.

سوال دوم :  همینگوی سبک شخصی اش را با عنوان «تئوری آیسبرگ» طبقه‌بندی کرده است. ویژگی های این نظریه چیست؟

در سال 1925 همینگوی مجموعه داستان با اهمیت در زمان ما را منتشر کرد. همینگوی یک سال بعد با انتشار خورشید همچنان می‌درخشد توجه بسیاری را به خود جلب کرد. انتشار مجموعه داستان مردان بدون زنان که داستان کوتاه و معروف «آدمکش‌ها» از جملة داستان‌های آن است، شهرت همینگوی را به اوج رساند. بدین ترتیب ارنست همینگوی در مدت چهار سال از یک نویسنده گمنام به یکی از مهم‌ ترین نویسندگان نسل خود و شاید مهم ‌ترین نویسنده قرن بیستم مبدل شد. در داستان‌های مردان بدون زنان، همینگوی نظریه زیباشناسی خود را در داستان کوتاه، که به نظریه حذف یا نظریه کوه یخ معروف است، ارائه کرد. در این نظریه همینگوی با حذف برخی اطلاعات ضروری ماجرای داستان، در

درواقع، بر قدرت آن می‌افزاید. همینگوی این نظریه را با ساختار کوه یخ یکی می‌انگارد، کوه یخی که تنها یک‌هشتم آن از آب بیرون است و هفت‌هشتم آن در زیر آب قرار دارد و از نظر پنهان است و تمامی شکوه حرکت کوه یخ بر باقی‌ماندة کوه یخ، یعنی همین هفت‌هشتم، متکی است و، درواقع، همین هفت‌هشتم است که به حرکت کوه یخ شکل می‌بخشد. همینگوی احساس می‌کرد که داستان کوتاه را می‌توان بر همین اساس پایه‌ریزی کرد و تلاش‌های او در این زمینه دستاوردهای ارزشمندی برای داستان‌نویسی جهان به ارمغان آورده است. مطابق این نظریه، نویسنده از گنجاندن چیزهای بسیاری که درباره داستان و آدم‌های آن می‌داند خودداری می‌کند و خواننده با خواندن لابه‌لای سطرها احساس می‌کند که نویسنده، درواقع، آن چیزها را بیان کرده است. گرچه همینگوی برای ارائه تصویری واقعی در انتخاب کلمات بسیار دقت داشته ولی نبوغ او در آن چیزی نیست که در نوشته های خود آورده بلکه در چیزهایی است که حذف کرده و ننوشته است. دقیقا در خلاف این نظریه ژوزه ساراماگو و سبک نویسندگی اش قرار می گیرد .مخصوصا کتاب دخمه.

بهترین نمونه این تئوری را می توانیم در داستان کوتاه تپه هایی شبیه فیل های سفید ببینم . در این داستان زن و شوهری در کافه نشسته اند و قرار است درباره سقط جنین تصمیم بگیرند ولی عملا در این داستان هیچ حرفی از سقط جنین زده نمی شود !

سوال سوم : جایگاه زن و مرد در آثار همینگوی چگونه است؟


امروزه کمتر با این مسئله روبرو میشیم که از شخصیت های ارنست همینگوی تعریف و تمجید شود . زن ها در اکثر آثار او اغلب در اختیار مردان و بیشتر بیان کننده نیازمندی های آن هستند . همینگوی با اینکه بزرگترین نویسنده قرن بیستم می باشد ولی محوریت زنان در آثار او به شدت در خور توجه می باشد مخصوصا اینکه زن ها نقش های حاشیه ای و کمرنگی دارند. زنان همیشه اولویت دوم دارند و وجودیتشان بر اساس ضعف و ایستایی شکل گرفته و زمانی در داستان نقش خود را ایفا می کند که بخواهند شخصیت مرد را کامل تر و بهتر معرفی کنند . این مسئله انعکاس دهنده وقایع پیرامون زندگی نویسنده و دوره ی زمانی ای ست که در آن  زندگی می کند. این اتفاق عملا در زندگی شخصی وی نیز می افتد او روابط زیاد و گسترده ای دارد از چهار بار ازدواجش ، از کنیزهای خریداری شده از آمریکای لاتین و روابط نامشروعش با شخصیت های مطرح می توان این موضوع را بازگو کرد.

شخصیت های همینگوی احساسات معمول و مرسوم ما را ندارند . مثل تمسخر سیاهان ، به تمسخر کشیدن صامی ها ، که مورد دومی به خوبی در رمان خورشید هم چنان می دمد ، به چشم می خورد .

مردان همواره شخصیت های برتر و قوی هستند و به نظر می رسد که این مسئله برای دوره ی زمانی است که همینگوی در آن زیسته است. دو جنگ جهانی و شخصیت های مردی که همواره در خط مقدم حضور داشته اند تا برای سرنوشت یک ملت تصمیم بگیرند. همینگوی مانند سبک نویسندگی اش هیچ گاه اعلام نمی کند که شخصیت های رمانش برابرند یا نه ولی در عمل ، آنچه که مشخص است برتری مردان بر زنان می باشد.

سوال چهارم : 


همینگوی در نامه ای به اسکات فیتز جرالد می نویسد که زندگیش بیش از هر چیزی تحت تاثیر جنگ جهانی اول بوده است .

خورشید هم چنان می دمد نسل از دست رفته پس از جنگ جهانی اول را به نمایش می گذارد . رمان وداع با اسلحه هنوز هم توسط خیلی از منتقدین به عنوان بهترین رمان قرن بیستم در مورد جنگ خوانده می شود .

 شخصیت هایی از داستان های کوتاه همینگوی که مستقیما تحت تاثیر جنگ جهانی هستند : کربس از " خانه سربازان" ، هری "برف های کلیمانجارو" نیک آدامز " A Way You'll Never Be " شخصیت نیک آدامز نزدیک ترین شخصیت به خود ارنست همینگوی می باشد .

تاثیرات غیر مستقیم جنگ جهانی اول در آثارش : کتاب های  " Now I Lay Me" ،  "در کشوری دیگر " و صحنه های مرگ وحشتناکی که همینگوی در کتاب " تاریخ طبیعی مرگ " می نویسد که به احتمال زیاد تحت تاثیر جنگ جهانی اول ، جنگ یونان و جنگ ترکیه است.

جنگ داخلی اسپانیا الهام بخش همینگوی برای نوشتن رمان زنگ ها برای که به صدا در می آیند ، بود.

جنگ جهانی دوم و دهه 50 که همینگوی تحت تاثیر این دوران به نوشتن پرداخته است ، آغازی برای نوشتن رمان توسط همینگوی بود. کتاب در امتداد رودخانه به سمت درخت ها  و داستان کوتاه Black As


1929 ایتالیا ، رمان وداع با اسلحه  به دلیل وقایع نگاری دقیق و دردناکی که از عقب نشینی ایتالیایی نشان می داد ، ممنوع شد

1930 بوستون ، رمان خورشید هم چنان می دمد

1933 آلمان ، کتاب Nazi Bonfire  که ضد آلمان ها بود

1938 دیترویت آمریکا ، رمان داشتن و نداشتن به دلیل شکایت کاتولیک ها به دادگاه از سراسر شهر جمع آوری شد

1939 ایرلند ، رمان وداع با اسلحه

1953 ایرلند ، رمان خورشید هم چنان می دمد و کتاب در امتداد رودخانه به سمت درخت ها

1956 ژوهانسبورگ آفریقا ، در امتداد رودخانه به سمت درخت ها ، به دلیل محتوای زشت و ناپسند

 

آثار ارنست میلر همینگوی Ernest Miller Hemingway

 

رمان ها :

·         خورشید هم چنان می دمد The Sun Also Rises

·         وداع با اسلحه 



پرسش و پاسخ 3

  لا سپاس از جناب شاهین کلانتری بابت تولید محتوای آموزشی نویسندگی







نکات مهم و ناگفته در آموزش نویسندگی خلاق 

 موضوع جلسه یازدم : پرسش و پاسخ / رفع اشکال 

    هنرکده ثامن الائمه _ مدرس ارشد شهروز براری صیقلانی


سوال اول _ 

کاربر و هنرآموز میترا سلطانی فر قریشی. Mitra64soltanifar@gmail.com پرسش : اقای براری سلام اگر بخوایم یک داستان کوتاه بنویسیم و موفق هم باشه داستانمون پیروی از اصول پیرنگ اجباریه؟ یعنی پیرنگ شرط موفقیت محسوب میشه؟ در رمان چطور؟ تشکر از پاسخ تان

HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ ....

بادرود و احترام ، نخیر نمیشه گفت که شرط موفقیت پیروی از پیرنگ هست، بلکه میتوان گفت که پیروی از پیرنگ در کنار پنجاه نکته ی اصلی که در جلسه اول تا ششم گفته شد یکی از دلایل موفقیت. لازمه ی رسیدن به داستانی خوب و قوی یک ساختار بندی اصولی و حرفه ایست که پیرنگ و یا بعبارتی pilot در اختیارمون میزاره چنین ساختاری رو. ایده پردازی ، درون مایه ، ژانر ، پرداخت شخصیت ها ، مکان ، تاثیرپذیری بومی فرهنگی مکان و زمان بروی شخصیت ها بروی عکس العمل ها بروی سیر روند داستان ، از طرفی هم حفظ پیوستگی داستان و ...و..... صدها سرفصلی هستند که باید پیروی کرد از اونها 

°*°*°*°*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'

کاربر غیرحضوری /آزاد Saramzanpur@gmail.com پرسش 

اقای براری صیقلانی سلام استاد در اغاز رمان نویسی یعنی صفحات ابتدایی ضعیفم ، هیچ تصور و معیاری از چگونگی و شیوه ی صحیح در اغاز رمان هایم.ندارم میشه راهنمایی کنید لوطفا 

 

HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ ...

 پاسخ _ درود و احترام ، 

صفحات آغازین رمان می تواند با شیوه هایی مثل این روایت بشه: 

1. معرفی کوتاه شخصیت یا شخصیت های اصلی و اگر شخصیت اصلی خود راوی رمان هست می تواند از خودش بگوید، سن و سال، جنسیت، تحصیلات و ....

2. توصیفی از زمان و مکان روی دادن وقایع داستان بنویسید: اینکه شخصیت اصلی در چه شهری، چه منطقه و محله ای، چه دوره ی تاریخی زندگی می کرده و این دوره ی تاریخی و شرایط اجتماعی - جغرافیایی چگونه شخصیت او را شکل داده.

3. از محیط زندگی و خانواده اش بنویسید: پدر و مادر چه کسانی بودند و چه کار می کردند. طبقه اجتماعی و شرایط اقتصادی و روابط خانوادگی و پیشنینه ی خانوادگی و شرایط حاکم بر زندگی خانواده وقتی که شخصیت اصلی در آن متولد شده و بعد رشد و نمو کرده.

4. از پیشینه ی زندگی شخصیِ او بنویسید: کجاها درس خوانده، کجا و به چه کاری مشغول شده و چه کسانی در زندگی اش نقشی کلیدی داشته اند و دغدغه هایی که تا قبل از آن داشته.

 °*°*°*°*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'°*°*°*°*°'*°'*°'*°'*°

هنرجوی هنرکده mobin75darabi@yahoo پرسید: 

اقای استاد براری با سپاس از پاسخ های جلسات پیش ، اکنون بنده در اینکه رمان رو در چه بازه ی زمانی بگنجانم مشکل دارم. اینکه اشاره به گذشته انجام بدهم یا ندهم و یا اینکه اصلا به چه مقطعی اشاره بشه ، ببخشید سوالم کلی بود 

HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ ...

پاسخ   

درود و احترام . شما در نظر دارید چه بازه ی زمانی از زندگی شخصیت را در رمان بگنجانید؟

الف: از لحظه ی تولد تا یک سن مشخصی مثلا 40 سالگی یا 60 سالگی یا تا پایان زندگی.

ب: یک دوره ی خاص از زندگی شخصیت اصلی: مثلا دوره ی تحصیل او در دانشگاه، یا کار کردن در یک شرکت پیمانی و یا زمانی که خواسته است از خانواده اش جدا شود و مستقل زندگی بکند یا دوره ای که عاشق یکی شده است و مسائلی پیش آمده. هر کدام از این دوره ها می تواند دوره ای 1 یا چند ساله باشد و رمان هم به این دوره ی خاص بپردازد.

ج: یک یا چند واقعه ی مشخص: شما یک یا دو خط داستانی ویژه از کل زندگی شخصیت انتخاب می کنید و به آن می پردازید و تلاش میکنید همه ی جنبه های این یک یا چند واقعه را به دقت و با جزئیات روایت بکنید.

حال با توجه به اینکه کدام یک از بازه های زمانی را انتخاب کرده باشید نحوه ی شروع، گسترش و پایان رمان شما فرق می کند.


  کاربر غیرحضوری hadyetorrabbin@gmail.com پرسید: 

استاد من در رمانم از تولد تا مقطع سالخوردگی اغاز کردم حالا در اشاره به گذشته مشکل دارم چون تداخل زمانی بلد نیستم چه کنم؟ مرسی اگر جواب منم بدید ، هدیه ترابین از مشکین شهر 

HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ ...

پاسخ

درود احترام ، خب هیچ کس که از ابتدای امر نویسنده نبوده و همه به مرور اموختند و یاد گرفتن ، در رمانی که بازه ی تولد تا پیری را روایت می کنید میتونید با معرفی پیشینه ی خانوادگی و یا دوره ی تاریخی و موقعیت مکانی، نوشتن رمان را شروع کرد.


°*°*°*°*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'°*°*°*°*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*

کاربرغیرحضوری Sarah75talin@gmail.com استاد سلام خسته نباشی استاد یع سووال اخه استاد اینکه به پیشینه خانوادگی اشاره بشه استاد خودش یه رمان میشه ک ... چ باید کرد؟؟؟؟؟


. HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ .

پاسخ

خب این دیگه بستگی به خلاقیت نویسنده داره که چگونه گذرا و سربسته اشاراتی کنه و رد شه ، مثل این: پیرمرد عصایش را با دست لرزان به پیشخوان قصابی تکیه داد و گفت ؛ این مغازه از پنجاه سال پیش چراغش روشن بوده ، خدا بیامرزه پدربزرگت رو، اون موقع گوشت بود کیلویی دو زار. قسمتش این بود که بره زیارت و هونجا کربلا فوت شه ، چون عشق اقا امام حسین داشت همیشه

به همین سادگی.   


°*°*°*°*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'

°*°*°*°*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'*°'

شرح و توضیحات بیشتر ..... 

گاهی هم میشه اینگونه نوشت ؛ خاندان صیقلانی ها از کسبه ی قدیمی بازار رشت بودند و چند دهنه مغازه داشتند، پدر بزرگ اعتبار زیادی در بازار داشت و همه به اسمش قسم می خوردند. رشت آن سال ها ناآرام و در هیاهوی وقوع انقلاب بود 

 اما در رمانی که می خواهد یک بازه ی کوتاه و چند موقعیت خاص را روایت بکند، شاید پرداختن به پیشینه خانوادگی و دوره تاریخی چندان مفید نباشد چون کمکی به این نوع رمان نمی کند و بهتر است نویسنده ب

قلب ماجرا و موقیت خاص بزند و از اینجا شروع بکند که شخصیت اصلی یا راوی الان در حال حاضر و در زمان حال رمان کجاست و چه کار می کند؟

مثل این:  از در شرکت که وارد شد مدیر عامل را دید که با منشی بگومگو می کند. خواست یواشکی بخزد توی اتاقش اما مدیر متوجه او شد و صدایش زد.

_ الان چه وقت آمدن هست؟

دستپاچه شد

_ معذرت میخوام. ماشین وسط راه خراب شد و نتو...

_بس کن عزیز من، هر بار یه بهانه، هر بار یه مسئله و مشکل. اینطور که من می بینیم دیگه نمی تونیم باهم کار بکنیم.

برق از سرش پرید ...

یعنی کمی از کلیات زندگی شخصیت بگوییم و بعد به این موقعیت برسیم: مثل این: شبها تا دیروقت پای تلویزیون بود. فوتبال می دید و توی سایت های شرطبندی نتایج را پیش بینی می کرد. علیرضا می گفت این کارها آخر عاقبت ندارد. اما او فکر می کرد که بالاخره یک روز بخت با او یار خواهد بود و پول قلمبه ای نصیبش خواهد شد. دفترچه ای داشت که هر شب نتایج را در آن می نوشت و بعد برای پیش بینی از آن استفاده می کرد. بد خواب شده بود. خواب هایش پر بود از پاس گل و دروازه بانی که به سمت توپ شیرجه می زند. صبح ها اغلب دیر از خواب بیدار می شد. فرصتی برای صبحانه خوردن نداشت برای همین بیشتر روزها توی شرکت فشارش می افتاد. مادرش می گفت شکلات بگذار توی جیبت. اما دلش نمی خواست مدیر شرکت او را در حال شکلات خوردن ببیند


چیزی برای خوردن نمی برد. به ایستگاه اتوبوس دیر می رسید و اغلب اوقات دنبال اتوبوس می دوید. سه ماهی می شد که ماشین قراضه اش را فروخته بود. فکر می کرد مدیر همیشه کشیکش را می کشد. دنبال بهانه بود تا از شرکت بیرونش بیاندازد. اگر توصیه های عمویش به مدیر نبود شاید یک روز هم نگه اش نمی داشتند.*


همانطور که می بینید با این روایت تخلیص شده از زندگی چند وقت اخیر او را به مخاطب معرفی می کنیم و در جریان زندگی روزانه اش قرار می دهیم تا بعدا به زندگی او نزدیکتر شویم. این خلاصه می تواند از هر چیزی باشد. از محیط زندگی اش، کارهای روزانه و عاداتی که هر روز تکرار می شوند و ...

به نظرم ب مقدار بتواند برای شما و دیگر دوستان راهگشا باشه

            شهروز براری صیقلانی رشت.






جلسه اموزش نویسندگی ،تمرین منزل

جلسه هفتم ، مبحث ؛  ژانر جنایی را چگونه میتوان با تراژدی نسیان ترکیب کرد ،؟

تمرین این جلسه ؛  

1_آیا داستان کوتاه زیر پیرنگ دارد؟ 

2_ایا چنین داستان کوتاهی را میتوانید با اضافه کردن چند شخصیت و شخصیت پردازی مانند ،ایستا ،فرعی ،همراستا ،متضاد،پویا ،قهرمان ،ضد قهرمان و.... گسترش دهید؟

3_ با استفاده محتوای جلسه 13 (چگونه یک اثر را گسترش داد؟ کشمکش و درگیری ) گسترش دهید 

(توجه؛ محتوای جلسه 13 را در پست بعدی برای کاربران غیر حضوری آموزش فن نویسندگی به اشتراک خواهم گذاشت ) 



 امین الضرب در رشت

محله ای که میتوان آنرا به کتاب قصه ای قدیمی همچون هزار و یک شب توصیف کرد . 

این محله ، بافت سنتی و کوچه های خشتی خود را با رنگ و لعاب زندگی اتوماسیون و مدرنیته معاوضه نکرده . و گویی همچون کپسول زمان ، همه چیز درونش ثابت و ماندگار شده. این محله ی شهر رشت ، بیشتر مصداق خیابانی باریک و پر پیچ و خم است که دو سویش کوچه های بن بست و باز بسیاری دارد . و مشابه یک (،گذر) است که با وجود تمامی پیچ و تاب ها و خمیدگی هایش باز همراستای رودخانه ی پر آب زرجوب اغاز و پایان میابد. 

 امین الضرب یعنی مسیر و خیابانی باریک که در عرضش به زحمت یک لاین رفت و یک لاین برگشت وجود دارد . مسیری پر پیچ و خم و مارپیچ که از بازارچه ی چوبی میوه و تره بار سنتی زرجوب و کنار پل باریک زرجوب آغاز و هم راستا با جهت رودخانه ی زَر (زرجوب) پیش میرود .از چندین باغ بزرگ شخصی و یا ممنوعه میگذرد ، از شهرکی متروکه و پر رمز و راز در دل باغی وسیع عبور میکند ، تا به باغی دیگر و مخوف و بی انتها بنام سیاه باغ. منتهی میشود . سیاه باغ بدترین پیشینه را در سطح شهر داراست و کمتر انسانی شبها جراءت ورود به ان را دارد ، بعبارتی دیگر این باغ در میان ده باغ بزرگ شهر ، ناخلف ترین و شرور ترین و بزرگ ترین باغ محسوب میشود ، که شهرت سیاهش را مدیون حوادث دلخراش و جنایاتی ست که در پستوی مخوف و پنهانش بوقوع پیوسته . از اینرو همسایگی با چنین باغ شرارت پیشه ای سبب سرافکندگی محله ی امین الضرب شده . و همواره در زیر پوست محله حوادثی در کمین نشسته . و هر جرقه ی کوچکی مقدمات بروز حادثه ای را فراهم خواهد کرد . اکثر قسمت های محله دارای هویت منحصر بفرد خودش است ، که هزاران داستان واقعی و تلخ شیرین در خود نهفته دارد . بطور مثال از ابتدای محله ی ضرب از سمت بازارچه ی چوبی و حُرمت پوش کافیست موازی با طول رودخانه ی عمیق زر ، دوصد متر به پیش بیاییم تا پل باریک چوبی زهوار در رفته و قوس داری را بروی رودخانه ی عریض طویل زرجوب ببینیم ، 

با کمی دقت میتوانیم ببینیم که شال صورتی رنگی در دو متر پایین تر بروی تیغه ی تیز و فولادی پایه ی پل آویزان است و در هوا تاب میخورد و میرقصد ، اما رقصی از جنس هجرت از زندگی به دنیای مردگان[] +~ًًٍٍْ .


اپیزود اول **:** آمنه و گربه ای که بروی دو پایش راه میرفت و فارسی را با لهجه ی عربی سخن میگفت. 

-;ْ«( (ٍُ لطفا دوستانی که به مسایل ماوراءالطبیعه فوبیا و ترس نهان دارند ، هم اکنون این کتاب را به شخص دیگری هدیه بدهند) )»;ْ¬  



صفحه هفتم _ اثر : رمان انتزاعی حقیقی و مجوز اثبات مستندات از ممیزی وزارت ارشاد اسلامی دریافت گردیده/ 


*°ْ ْ ادامه »___ 

ًًًًٍٍْْ~[]+ همین یکسال و یک ماه پیش بود که دختری غریب و تازه عروس پس از طرد شدن از دیار خود بهمراه عشقش به این شهر بارانی هجرت کرد ، و بعبارتی پناهنده ی رشت شد . او در اوج خوشبختی و رضایت از شوهرش در ابتدای زندگی مشترکش ،بروی پل باریک و مرتفع آمد ، رودخانه ی زَر در ان مقطع از سال بدلیل بارندگی های شدید تا هشت متر عمق داشت و شدت جریان آب و ضایعات فلزی و یا کُنده های درختانی که از بالای مصب رودخانه کَنده شده سبب جمع شدن الوار و نوخاله های زیادی در زیر پایه ی پل شده بود ، و پایه های پل تا زانوی خود در آب بود .

شاهدان همگی از لحظه ی حادثه ، شرح حال مشترکی داده اند ، و گویند که ، آمنه ، یک روبان کوچک صورتی را بر حفاظ حاشیه ی پل گره زد و چندین بار ان روبان را باز و در چند قدم انسوتر مجدد بست . و لحظات اخر یکی از رهگذران که پیرزنی در همسایگی شان بود و بقصد رفتن به نانوایی ، حین عبور از پل ، با او مواجه گردیده ،با گشاده رویی و خوشحالی گفته بود که؛  

       بنظرتون این پرچم صورتی رو کسی ممکنه از دور میله ی نرده های پل باز کنه و اشتباهن ببنده به موههاش؟ 

پیرزن که همواره در شراط عادی ، هر مطلب را در سومین بار میشنوید و میگفت ؛ هاان؟ و در چهارمین بار تازه شک میبرد که ماجرا چیست؟  

هیچ نشنیده بود ، ولی به لطف نوه ی کوچکش از عرض باریک و کف چوبی و زهوار در رفته ی پل از کنار آمنه گذشتند و زنبیل پیرزن نیز سبب لبخند نشاندن بر چهره ی امنه شد. 

نوه نیز زیر لبی قر قر میکرد که چرا مادربزرگش از پوست ابمیوه های ساندیس ، زنبیل خلق کرده ....

اما حتی از نظر ان کودک نیز یک جای کار میلنگید ، زیرا آمنه به یک تکه روبان کوچک میگفت ؛ پرچم !... 


هنوز نانوایی تنورش داغ نشده بود که آمنه زیر بارش قطرات ریز و کوچک باران ، در خزان 1359 

  خودش را در لحظه ای شوم و غیر منتظره به پایین پرت کرد ، حین سقوط شال صورتی رنگی که به سر داشت ظاهرا ناخواسته به تیغه ی اهنی پایه های پل گیر کرد و سر او نیز به تیغه ای تیز پل اصابت کرد و از ارتفاع زیاد خودش را پرت کرد به پایین . او در جریان شدید آب رودخانه ای سرکش و طغیانگر سقوط کرد، هیچ کس ندید که او بروی آب بیاید ، و چندید روز در شهرهای بالاتر که رودخانه به مرداب انزلی میرسد دنبالش گشتند ، و تنها وقتی حقیقت عیان گشت که بدلیل صاف شدن اسمان و توقف بارندگی ، سطح آب کمی پایین امد ، و مشخص گردید که پیکر امنه دقیقا زیر پایه های قطور پل ، بین نوخاله ها و الوار ها گیر کرده است ، .....


و اما پس از مدتها همچنان شال صورتی رنگ و حریرش در هوا میرقصد و در وسط عرض رودخانه و یک متر پایین از کف پل ، به تیغه ای گیر کرده ، و هر لحظه از شبانه روز در نقش پرچمی ست که بر افراشته و برقرار است و همچنان در باد میرقصد تا آخرین رد پای آمنه بروی این کره ی خاکی و زمین سنگی و اجاره ای را به یادمان بیاورد. روبان صورتی نیز توسط دختر نوجوانی بنام آیلین از حفاظ پل باز شد و او بیخبر از ماجرا گره ی کور روبان را به زحمت گشود و با آن روبان زیبا برای موی خودش یک گره مو درست کرد و موههای بلندش را بست و خوشحال سمت خانه رفت تا به مادرش آنرا نشان دهد

و اما • • • • ، 

 آمنه به چه نیتی قصد نشانه گذاری محل خودکشی خود را با یک روبان باریک صورتی رنگ داشت؟ 

هیچ کس نمیداند ، اما از دست تقدیر شال حریر صورتی رنگش بطور کاملا ناخواسته به ان مکان گره ی کوری خورد ، و در باد همچون پرچمی از یک تراژدی و سرنوشتی نافرجام برافراشته ماند تا یاد و خاطر آمنه را بی وقفه زنده بدارد ...


این یک روایت حقیقی ست ، و هدف نقل صحیح ماجرا بوده به همین دلیل بی پیرنگ نگارش شده . از بیان مطالب غیر حقیقی و یا گمانه زنی ها پرهیز شده ، زیرا اثباتشان مقدور نبوده ، روایتی مشترک پیرامون این حادثه از جانب سه شخص مرتبط وجود دارد ، 


  •ًًًًٌٍَُُِ ًًًٌٍٍٍٍٍَُُُُّّّْْْ•ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًًًًًًًًًٌٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍََُُُُُُِّّّّّّْْْْْْ•ًًًًٌٌٍٍٍٍٍٍٍُُُُُِِ ًًًٍٍٍٍٍٍ شخص اول یک_ زینت خانم (همسایه ی آمنه )

    1_ _ ایشان مدعی شدند که آمنه لحظاتی پیش از مرگ ، به او گفته بوده که خواب عجیبی دیده و اگر بمیرد میتواند مجدد به دنیای غیر مادی و ادامه ی خواب نیمه تمامش برسد. [درحالیکه مرحوم آمنه یعنی سیده ربابه سبز پیشخانی صیقلانی ، هیچگونه سابقه ی بیماری روحی نداشته و در سلامت عقل و روان سیر میکرده ] 

  •ٌٌٌٍٍٍٍٍٍُُْْْ ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ•ًًًًٍٍٍٍُ شخص دوم_  

    ~ 2__ شوهر آمنه . اقای سعید وارثان دیلمی _  

  ایشان ادعا میکنند که هیچ کم و کسری و مجادله و مشکلی در زندگیشان نبوده و آمنه خیلی هم از زندگی مشترکشان راضی بوده ، اما تمام مشکل از نیمه شب پیش ،از حادثه اغاز گشت. زیرا گویا نیمه شب آمنه او را بیدار کرده بود و خودش مشغول صحبت با موجودی خیالی بود . در پاسخ شوهرش که پرسیده با چه کسی حرف میزنی او پاسخ داده 

امنه؛ با این آقای گربه ای که روی دو تا پاهاش راه میره و بلده فارسی حرف بزنه.  

    سپس شوهرش پنداشته که او خواب میبیند و او را صدا زده . در ادامه نیز آمنه ادعای عجیبی را برای شوهرش بیان کرده که به دور از عقل سلیم است. 

آمنه مدعی شده که ساعتها در یک جشن و پایکوبی بوده به همراه آن گربه ی تمامن سیاه. گربه ای که بروی دو پاه راه میرفته و با لهجه ی عربی ، فارسی را حرف میزده از او خواسته که از دنیای مادی و زمینی دل بکند و یک روبان صورتی را در لحظه و مکان خروجش از دنیای نفسانی و فانی بعنوان یادگاری بیاویزد . 


         سوم_ سومین روایت که کمی مقبول تر و مستند تر است مربوط به تیم بررسی و تحقیق تشخیص هویت شهربانی و کمیته ی بررسی صحنه جرم در محله امین الضرب ، واقع در ابتدای حوزه ی شالکوه ست. که سرهنگ سید فرزاد شفیعی کنارسری ریاست وقت کلانتری میگوید که آمنه ، عادت به دلنویسی داشته ، و این امر کمک بزرگی به جمع اوری مدارک و عدله برای یافتن حقیقت است . ایشان مبنای کار را طبق اظهارات مشابه اهالی کوچه ی بهار و نوشته های مکتوب فرد متوفی بنا نهادند. مرحومه آمنه در دفتر های به رنگ کاهی و شیره ای رنگ با خودکار مشکی روزمرگی هایش را دلنویس میکرد ، و در نوشته هایش از شش ماه اخیر تا کنون ، سه مورد حضور و برخورد با گربه ی دو پا ایستاده و سیاه رنگ قید شده . ولی ماباقیه نوشته هایش گویای رضایت کامل وی از زندگیش و همسرش بوده . او هیچ نشانه ای از مشکل اعصاب و روان نداشته . اما درون دفتری ، مربوط به دو ماه قبل ، بی مقدمه هفت مطلب کوتاه با شماره گزاری به ترتیب زمانی وجود دارد که لحظه ی نوشتنش ، هنوز هیچکدام رخ نداده بود، ولی دست کم اکنون اولین موردش بوقوع پیوسته ...


توجه ¬:¬ جملات عینن قید شده ، اما فاقد رعایت دستور زبان فارسی ست . و گاه از جملات عربی استفاده شده . در حالی که آمنه هرگز عربی را تسلط نداشته. 

او در این صفحه ی بی ربط اما مرموز نوشته: 

 . 

_1. حریر روبان صورتی برافراشته در باد ، رودخانه ی طغیانگر و سرکش ، دختری ، امانت زمینی اش را به رودخانه ی زَر انداخت و روحش خیس سوی نور شتافت .  

(چندی بعد با مرگش سبب تعبیر گزینه اول شد ) 

2_ دختر بچه ای معصوم و یتیم بیگناه قربانی شد با ارزویی اشتباه. میمیرد ستاره ی شهاب سنگ ارزویش را نشنید. قاتلش مرغ امین . همین .  

(گمانه زنی ها حاکی از شباهت کامل این گزینه با مرگ دختر بچه ای در هفت سالگی و در همسایگی امنه است که با فاصله ی چند ماه پس از امنه بی دلیل شبانه فوت نمود ، نامش آیلین بود و مادرش میگفت که ان شب قبل خواب ،ایلین عبور شهاب سنگی را برای اولین بار در زندگیش در اسمان مشاهده میکند و با دستپاچگی تصمیم به آرزو کردن چیزی را گرفته ، اما از انجایی که کودک بوده و پیش از این نیز هیچ وقت ارزویی نکرده ، ارزویی فی البداعه میکند و میگوید؛ ارزوم اینه که برم پیش عزیزجونی ،چون خیلی وقته ندیدمش .__اما مادربزرگش بتازگی فوت نموده بود و ایلین از ماجرا بیخبر بود . او شب خوابید و هرگز بیدار نشد . حال طبق جمله ی یادداشت شده توسط امنه ، مدعی ست که تصور مادر ایلین غلط است و تقصیر مرغ امین بوده که در لحظه گفتن ارزو از بالای سرش در پرواز بوده . طبق افسانه ها اگر هنگام بیان کردن ارزویی صادقانه و پاک. مرغ امین از ان حوالی در حال پرواز باشد بواسطه ی امین گفتن بی وقفه اش ان ارزو براورده خواهد شد . روایت غیر مستند و اثبات نشده ای از حضور پرنده ای عجیب ان مقطع در نزدیکی پل رودخانه زرجوب موجود است که شاهدان محلی همگی به یک شکل شمایل مشابه به هم مشاهدات خود را برای کارشناس محیط زیست گیلان نقل کرده اند که ان پرنده را در نوک تاج کاج بلند درون کوچه ای بنام سهرابی دیده اند که نشسته بوده و بلندای دم عجیب ان به چندین متر میرسیده و ظاهری افسانه ای داشته . )

3،__ پسرک نوجوان گنجشک ها را از یاد میبرد گنجشکها هم لانه میخواهند او میمیرد قاتلش گنجشک ها.

( گمانه زنی ها حاکی از شباهت این گزینه با مرگ پسرکی بنام داوود در همسایگی امنع است که هفت سال بعد از مرگ آمنه بدلیل خفگی استشمام گاز منوکسید کربن فوت نمود و اتش نشانی مقصر را لانه ی گنجشکی اعلام نمود که سبب مسدود شدن مسیر خروجی دودکش بخاری شده بوده) 

4_ برای انتخابات جلسه را دست گرفته بود و از حیله دشمنی غایب در جلسه بیخبر به کیف قهوه ای نگریست. همه جا انفجار گردو خاک ، بیشمار میمیرند. قاتلش کلاه صفت بود شاید ، او میگریزد به دیار غربت تا سی تقویم بعد میمیرد 

(شاید پیشاپیش انفجار بمب در مجلس و مرگ مطهری را پیش بینی کرده بود که بعدها متهم درجه ی اول بمب گذاری شخصی بنام کلاهی نامیده شد و در سال 1398 در اروپا ترور میشود )

5_ پسرکی ست اکنون جوان . اهل دریا ست. 

او بهترین ورزشکار میشود ، او از بدو تولد یک قایقران ماهر زاده شده . پشت لبهایش سبز ، به دنبال توپ میدود در ساحل. او اما قایق ندارد . ده تقویم بعد ترمزش دیر میگیرد و او با کودکش از کالبد میروند سوی نور. هرگز نخواهند فهمید که چرا ترمزش خالی بود 

(احتمال داره که حادثه فوت سیروس قایقران در تصادفی که بدلیل ایراد در سیستم ترمز خودرو بوده رو بشه با گذشت سالها ، به گزینه شماره پنج ربط داد )


6_،گربه گفت که یک مرد با گیتار بنده ی خدا نامش میشود . او را همه میشناسند یکروز اما بیست تقویم بعد. او در جنوب است. نصر . برادر خانمش از زهر مصری استفاده تا هیچگاه نخاهند فهمید راز قتل

. (ناصر عبدالهی ، که توسط برادران همسرش بواسطه سم کمیاب و معروف سنتی که در مصر و یمن و اردن گاه یافت میشود مسموم شد زیرا بتازگی با یکی از هنرجویانش بنام مریم وارد رابطه ی عاطفی شده بود)

((( اکنون بعد از سی و هشت سال 

تمامی سینزده مورد رخ داده و از اپیزود دوم ، به شرح یکایکشان خواهیم رفت)) ) 


_ «({ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًًًًًًًًًًًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍُُُُُُُُُُُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًًًًٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُُّّّْْْ•ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًٍٍ•ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًٍ•ًًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًًٍٍٍ}}»:ًًًًًًٌٌٍٍٍٍٍٍٍُُْْْْ-<•>ًًًٌٍٍٍٍٍَُُُُّّّْْْ-:«({ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًًًًًًًًًًًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍُُُُُُُُُُُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًًًًٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُُّّّْْْ•ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًٍٍ•ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًٍ•ًًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًًٍٍٍ}}»

                   پایان اپیزود یک . ش

                    از قصه های محله ی ضرب 

                       داستان های کوتاه حقیقی 

                        بقلم شهروز براری صیقلانی 

http://raiygan98roman.blogfa.com

http://shahroozseighalani.blogfa.com

     -:«((ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًًًًٌٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُُِّْْْ;ًًًٌٍٍٍُْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًًًًٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُُّّّْْْ•ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًٍٍ•ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًٍ•ًًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًًٍٍٍ}};ًًًًًًًٌٌٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍُُُُّْْْْ-ًًًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًًٌٌٍٍٍْْْ•ًًًًًًٍٍٍٍٍٍٍُُُِْْْْ»ًًًًٌٍٍٍٍٍٍٍُُُُُُُْْ*ًٌٌٍٍٍٍٍٍٍُِّْْ«ًًًًٌٍٍٍٍٍٍٍَُُُُّّّْْْ•ًًًًٌٌٍٍٍٍٍٍٍُُُُُِِ ًًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ-ًًًًٌٌٌٌٍٍٍٍٍَُِِّْْْْْْ;ًًٌٍٍٍْْ{{ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًًًًًًًًًًًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍُُُُُُُُُُُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًٍٍٍٍٍُُُ ًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُِّْْ•ًًًًٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُُُّّّْْْ•ًًًًًًًٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُِّّّْْْ ًًًًًًًًًًًًًًًًٌٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُِّّّْْْ ًًٍٍٍٍٍٍٍُ)ًًًًًًًًًًًًًًًًًٌٌٌٌٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍَُُُُُِّّّْْْ)»:¬. نشر ققنوس  

        اپیکیشن کتابناک 

              وزارت ارشاد اسلامی.